مرجان

سنگی است زیر آب
در گود شب گرفته دریای نیلگون
تنها نشسته در تک آن گور سهمناک
خاموش مانده در دل آن سردی و سکون
او با سکوت خویش
از یاد رفته ای است در آن دخمۀ سیاه
هرگز بر او نتافته خورشید نیم روز
هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه
بسیار شب که ناله برآورد و کس نبود
کان ناله بشنود
بسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشت
در گود آن کبود
سنگی است زیر آب ولی آن شکسته سنگ
زنده است می تپد به امیدی در آن نهفت
دل بود اگر به سینۀ دلدار می نشست
گل بود اگر به سایۀ خورشید می شکفت
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۱ ق.ظ توسط سیل سرشک
|