رباعی شماره ۱ در رهگذر باد چراغی که تراست


در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست!

 

رباعی شماره ۲ با آن که دلم از غم هجرت خون است


با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غم توام ز غم افزون است
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنین است، وصالش چون است؟
 

رباعی شماره ۳ جایی که گذرگاه دل محزون است


جایی که گذرگاه دل محزون است
آن جا دو هزار نیزه بالا خون است
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چون است؟
 

رباعی شماره ۴ دل خسته و بستهٔ مسلسل مویی است


دل خسته و بستهٔ مسلسل مویی است
خون گشته و کشتهٔ بت هندویی است
سودی ندهد نصیحت، ای واعظ
ای خانه خراب طرفه یک پهلویی است
 

رباعی شماره ۵ تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت


تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت
اندر عجبم زجان ستان کز چو تویی
جان بستد و از جمال تو شرم نداشت
 

رباعی شماره ۶ چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت


چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
 

رباعی شماره ۷ ...


...
...
بنلاد تو شد تربیت خواجه و لیک
بنلاد تو سست همچو بنیاد تو باد

 

 

رباعی شماره ۸ بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد


بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد
هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که تو را نبینم آن روز مباد
 

رباعی شماره ۹ زلفش بکشی شب دراز اندازد


زلفش بکشی شب دراز اندازد
ور بگشایی چنگل باز اندازد
ور پیچ و خمش ز یک دگر بگشایند
دامن دامن مشک طراز اندازد
 

رباعی شماره ۱۰ چون روز علم زند به نامت ماند


چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه به جامت ماند
تقدیر به عزم تیز گامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند
 

رباعی شماره ۱۱ جز حادثه هرگز طلبم کس نکند


جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم
یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند
 

رباعی شماره ۱۲


...
...
بفنود تنم بر درم و آب و زمین
دل بر خرد و علم به دانش بفنود
 

رباعی شماره ۱۳ نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود


نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود
 

رباعی شماره ۱۴ آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر


آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
ترسنده ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر
 

رباعی شماره ۱۵ هان! تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر


هان! تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر
بیدستانی است این ریاض بدو در
بیهوده همان، که باغبانت به قفاست
چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر
 

رباعی شماره ۱۶ چون کشته ببینی‌ام، دو لب گشته فراز


چون کشته ببینی‌ام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و می‌گوی به ناز:
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز
 

رباعی شماره ۱۷ در جستن آن نگار پر کینه و جنگ


در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ
 

رباعی شماره ۱۸ بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل


بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قاف است، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل
 

رباعی شماره ۱۹ واجب نبود به کس بر، افضال و کرم


واجب نبود به کس بر، افضال و کرم
واجب باشد هر آینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم؟
 

رباعی شماره ۲۰ یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم


یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم
ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانهٔ غمان کرد دلم
 

رباعی شماره ۲۱ در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم


در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم
پروین ز سرشک دیده بر جامه نهم
بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم
خواهم که: دل اندر شکن نامه نهم
 

رباعی شماره ۲۲ در منزل غم فگنده مفرش ماییم


در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
 

رباعی شماره ۲۳ در عشق، چو رودکی، شدم سیر از جان


در عشق، چو رودکی، شدم سیر از جان
از گریهٔ خونین مژه‌ام شد مرجان
القصه که: از بیم عذاب هجران
در آتش رشکم دگر از دوزخیان
 

رباعی شماره ۲۴ دیدار به دل فروخت، نفروخت گران


دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
 

رباعی شماره ۲۵ رویت دریای حسن و لعلت مرجان


رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت توفان
 

رباعی شماره ۲۶ ای از گل سرخ رنگ بربوده و بو


ای از گل سرخ رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گل رنگ شود، چو روی شویی، همه جو
مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو
 

رباعی شماره ۲۷ ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو


ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو
وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو
آه از غم تو! هزار آه ازغم تو!
 

رباعی شماره ۲۸ چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه


چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه
با نیک و بد دایره درباخت کجه
هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام
طالع به کفم یکی نینداخت کجه
 

رباعی شماره ۲۹ ...


...
...
رخسارهٔ او پردۀ عشاق درید
با آن که نهفته دارد اندر پرده
 

رباعی شماره ۳۰ زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده


زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده
واندر گل سرخ ارغوان پیچیده
در هر بندی هزار دل در بندش
در هر پیچی هزار جان پیچیده
 

رباعی شماره ۳۱ چون کار دلم ز زلف او ماند گره


چون کار دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره
امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!
کان هم شب وصل در گلو ماند گره
 

رباعی شماره ۳۲ ای طرفهٔ خوبان من، ای شهرهٔ ری


ای طرفهٔ خوبان من، ای شهرهٔ ری
لب را به سپید رگ بکن پاک از می
...
...
 

رباعی شماره ۳۳ از کعبه کلیسیا نشینم کردی


از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بی‌قرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی!
 

رباعی شماره ۳۴ گر بر سر نفس خود امیری، مردی


گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر، ار نکته گیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری، مردی
 

رباعی شماره ۳۵ آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی


آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی
مامات دف و دو رویه چالاک زدی
آن بر سر گورها تبارک خواندی
وین بر در خان ها تبوراک زدی
 

رباعی شماره ۳۶ دل سیر نگرددت ز بیدادگری


دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری
 

رباعی شماره ۳۷ با داده قناعت کن و با داد بزی


با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
 

رباعی شماره ۳۸ نارفته به شاهراه وصلت گامی


نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:
کز خم فراق نوش بادت جامی!