رباعی شمارهٔ ۴۶ آن سنبل تر چو بر لب آب آید
آن سنبل تر چو بر لب آب آید
گل را ز بنفشه زار او تاب آید
با روی تو خورشید برابر می شد
زلفت به طرفداری مهتاب آید
آن سنبل تر چو بر لب آب آید
گل را ز بنفشه زار او تاب آید
با روی تو خورشید برابر می شد
زلفت به طرفداری مهتاب آید
تیر دگران اگر زره بگشاید
پیکان تو از موی گره بگشاید
قاپوچی آسمان کمان پشت شود
تیر تو چو در کمانچه طه بگشاید
یا بوی تو از باد صبا می آید
یا رایحۀ مشک خطا می آید
یا چین سر زلف تو را بگشادند
یا آهوی چین نافه گشا می آید
این باد معنبر ز کجا می آید
کز نکهت او دم صبا می آید
یا کرد طواف بر ریاحین بهشت
یا از سر زلف یار ما می آید
گویند همایی به هوا می آید
چون سایۀ الطاف خدا می آید
گفتم غلطی که گر مرا می آید
کوف است به ویرانی ما می آید
ابر آمد و بر روی هوا می گرید
چون متهم از شرم و حیا می گرید
معلومم شد که او چرا می گرید
بر عمر تلف گشتۀ ما می گرید
با نغمۀ داوود کمانچه نزنید
زر وزن کنید و بر کپانچه نزنید
گفتم به جواب تو درآیم لیکن
شرطی است که بر کوه طپانچه نزنید
ای دست نشان قلمت لؤلؤ تر
منشی فلک عبارتت را چاکر
بر بام فلک ز ماه می سازند
از بهر قلمدان تو ما شورۀ زر