بگذار
از این گونه چرک بر رخسارۀ زمین نهند
چه خواهد شد؟
ماه عاشق که نخواهد مرد
                                در سرزمین مان
بگذار زمین
از این گونه اسیر ماند
در یاس بلند ایمان
چه خواهد شد؟
آتش که نخواهد مرد
                      در تشچال خانه مان.
بگذار عاشقان را برانگیزیم
تا رخساره برافروزند

سپیده دمان
به هنگام عبور آشفتگان
فرزانه ای روشنایی را معنی خواهد کرد
در ارغوان سینۀ یاران خویش
تا عشق
معنی سرخی یابد
آی بالا بلند شیدا
بنگر«بودن» را که معنی «گندم» یافته است.
در طاقت بزرگ هستی
که هنگامه هنگامۀ دروغ است
و نبض بودن در مفهوم ریا می کوبد.
و در وسعت احساس عشق
آه برادر من
از معنای «بودن» درگذر
اکنون عشق
در غمگینی خانۀ اندوه تو
رنگ خون یافته است و هیأت دشنه ای بلند

که بر قلب خویش می زنی
از وحشت ریا
اگر این چرک بر رخسارۀ زمین بماند.