محرم اسرار
هیچ دانی که منِ زار گرفتار توام
با دل و جان، سببِ گرمیِ بازار توام
هر جفا از تو به من رفت، به منت بخرم
به خدا یار توام، یارِ وفادار توام
تار گیسوی تو آخر به کمندم افکند
من، اسیر خم گیسوی تو و تار توام
بس کن ای جغد، ز ویرانۀ خود دم بربند
که در این دایره، من نقطۀ پرگار توام
عارفان پرده بیفکنده به رخسار حبیب
من دیوانه، گشایندۀ رخسار توام
عاشقان سرّ سویدای تو را فاش کنند
پیش من آی که من محرم اسرار توام
روی بگشای بر این پیر ز پا افتاده
تا دم مرگ به جان، عاشق دیدار توام
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۱ ق.ظ توسط سیل سرشک
|