غزل ۲۸۴ به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که دیگر به عقل بازآید
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همیبردش تا به چنگ باز آید
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابی است
که گر ببیند زندیق در نماز آید
بزرگوار مقامی و نیکبخت کسی
که هر دم از در او چون تویی فراز آید
ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی
که از دهان تو شیرین و دلنواز آید
بیا و گونۀ زردم ببین و نقش بخوان
که گر حدیث کنم قصهای دراز آید
خروشم از تف سینه است و ناله از سر درد
نه چون دگر سخنان کز سر مجاز آید
به جای خاک قدم بر دو چشم سعدی نه
که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۱ ق.ظ توسط سیل سرشک
|