آغاز من، تو بودی و پایان من تویی‎ ‎
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانۀ ایمان من تویی‏
احساس‌هایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک، چه سخت یافتم: «انسان» من تویی
پیداست من به شعلۀ تو زنده‌ام هنوز
در سینۀ من، آتش پنهان من تویی
هر صبح، با طلوع تو بیدار می‌شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو، دوگانگی است
تنهای من! نهایت عرفان من تویی