گرجام می اوفتد زدستم
عذرم بپذیر که سخت مستم
پیری کهن وشکسته حالم
ای تازه جوان بگیر دستم
زآشوب زمان وفتنۀ چرخ
دل یافت ملال وسینه خستم
آن جذبه کجاست تا به یک بار
برهاند از این بلند و پستم
من بندۀ پیر می فروشم
زاهد به خدا خدا پرستم!‏