حکایت ۲۳
بخشایش الهی گم شده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا به حلقۀ اهل تحقیق در آمد به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش به حمائد مبدل گشت دست از هوا و هوس کوتاه کرده و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعدۀ اوّل است و زهد و طاعتش نامعوّل
به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای
ولیک مینتوان از زبان مردم رست
طاقت جور زبانها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد جوابش داد که شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که پندارندت
چند گویی که بد اندیش و حسود عیب جویان من مسکینند
گه به خون ریختنم برخیزند گه به بد خواستنم بنشینند
نیک باشی و بدت گوید خلق به که بد باشی ونیکت بینند
لیکن مرا که حسن ظن همگان در حق من به کمال است و من در عین نقصان روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن
اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی وَ الله یَعلمُ اِسراری و اِعلانی
در بسته به روی خود ز مردم تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالم الغیب دانای نهان وآشکارا
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۸ ب.ظ توسط سیل سرشک
|