چشمان خویش ،
به ننگِ استغاثه میالای .
عصر ِ نزول معجزه بگذشت .
نیست ، دستی برای نجات ،
در غیب یا حضور ،
تا ز روی شفقت ،
                  به سوی دست تو یازد .
گر زانوان نحیفت
                 طاقت بیاورند ،
برخواهی خاست .
ورنه ،
در انتظار لگدمال روزگار باش.