نبض عشقم را ...
آشتی کن آشنای آسمان
امشب از دیوار بی در خسته ام
کنج یک سلول بی در در به در
باز کن هر بند بر خود بسته ام
می چکد از آستین اشکی سپید
می زند دستی به پایت اشک من
ای تو جاری در رگم امشب نوشت
نبض عشقم را برایت اشک من
گفته ای هربار نامت می برم
شعله ای می آید از کنج لبم
ای شکوۀ روزهای بعد از این
من چراغانی ترین شهر شبم
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲ ب.ظ توسط سیل سرشک
|