غزل شمارهٔ ۱۷۸ کدام زهد و چه تقوی که خالی از خللی
کدام زهد و چه تقوی که خالی از خللی
نکرده ام من مسکین به عمر خود عملی
عجب مدار ز لخشیدنم به حشر که من
نرفته ام قدمی بر بساط بی زللی
نَشُسته ام به همه عمر بر خلاف هوی
سواد خال خجالت ز چهرۀ املی
به گرد موکب چابک رکاب ره نرسد
عنان به دست هوی داده ای چو من کِسِلی
نظر چگونه فتد بر تجلِّیات جلال
چو در مباصره باشد به هر طرف سبلی
عروس حسن عمل زینت آن زمان یابد
که هم ز کسوت تقوی درو کشی حللی
عنایت ار نبود دستگیر ابن حسام
چگونه راه رود پای بسته در وحلی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲ ب.ظ توسط سیل سرشک
|