غزل شمارهٔ ۹۸ صبا نشان غبار دیار یار بپرس
صبا نشان غبار دیار یار بپرس
دوای چشم ضرر دیده زان غبار بپرس
هزار بار گر از یار بر دلم بیش است
به جان یار که او را هزار یار بپرس
ز زلف دوست که مجموع او پریشانی است
حکایت من آشفته روزگار بپرس
حدیث دیدۀ بی خواب من ز درد فراق
از آن دو نرگس خوش خواب پر خمار بپرس
مرا که زار شدم ز آرزوی دیدن دوست
تن نزار مرا بین و زار زار بپرس
بر آن قرار که دادی مرا به پرسیدن
تلطفی کن و روزی بر آن قرار بپرس
علاج درد دل مستمند ابن حسام
از آن مفرح یاقوت آبدار بپرس
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۷ ساعت ۵ ب.ظ توسط سیل سرشک
|