نشتر فولاد یا مژگان دلدار است این
نشأت می یا نگاه چشم بیمار است این
ژاله بر گل یا خوی خجلت ز شرم روی دوست
یا عرق بر جبهۀ شوخ ستمکار است این
کلک مانی ریخت بر برگ سمن مشک ختن
یا خط نو سرزده از روی دلدار است این
شمس خاور بر سر سروسهی بگرفت جای
یا بلا یا خود همین بالا و رخسار است این
هست این یاقوت کان، یاقوت جان بیدلان
آب حیوان یا لب لعل شکر بار است این
قطرۀ آب بقا یا رشحۀ چاه زنخ
سیب بستان ارم یا غبغب یار است این
کیست این کز نغمۀ جانکاه او دل می رود
خالد دلسوخته یا بلبل زار است این