غزل شمارهٔ ۱۴۲ گر چه بس منفعل از شرم گناه آمده ایم
گر چه بس منفعل از شرم گناه آمده ایم
تکیه بر مرحمت لطف اله آمده ایم
دست در دامن ملاح عنایت زده ایم
ما بدین بحر نه از بحر شناه آمده ایم
رقم جرم و گناه از صفحات عملم
محو فرمای که بس نامه سیاه آمده ایم
دهن از سوز درون خشک و رخ از دیده پر آب
به انابت به درت با دو گواه آمده ایم
تا به اعزازچو یوسف به عزیزی برسیم
ما بدین مصر به تاریکی چاه آمده ایم
جای آن هست که دریوزه کنیم ابن حسام
بر سر راه چو بی توشۀ راه آمده ایم
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۴ ب.ظ توسط سیل سرشک
|