ناله ای بر هجران
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل ز این غم بخراشی و بخروشی
ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۲ ب.ظ توسط سیل سرشک
|