تا كي پياده ، بازيِ فرزين كنم
برخيزم و سمندِ سفر زين كنم

توشه يْ سفر، خيالِ خطر بس مرا
گر نيست نان و زر كه به خرجين كنم

پويد پياده عرصه و فرزين شود
من همّت پياده چو فرزين كنم